- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
عـطـر تن پـیـمـبـر از این خانه میرود بال مـلـک معـطـر از این خانه میرود از اینکه مهـر مـادر من آب بـوده است هر چشمی آمده، تَر از این خانه میرود وقـتـی در آخـریـن نـفـسـش آه میکـشـد یک آسمان کـبـوتر از این خانه میرود حیف از گلی که خانهنشینی نصیب اوست حیف از گلی که پرپر از این خانه میرود دیدی چه زود گرد یتیمی به دل نشـست دیدی چه زود مادر از این خانه میرود هر جا که میروی برو ای دل ولی بدان راه بـهـشـت آخـر از این خـانـه میرود
: امتیاز
|
افتتاح کانال سایت آستان وصال در ایتا
با عنایت به درخواست های تعدادی از کاربران عزیز؛ در پاسخ به این اوامر و همچنین جهت تسهیل بهتر برای کاربران؛ کانال سایت در ایتا ایجاد گردید، دوستانی که تمایل دارند عضو کانال باشند در همین جا کلیک نموده و یا از طریق لینک زیر وارد کانال شده و عضو شوند لطفا با نشر و تبلیغ لینک این کانال؛ شما نیز در این خدمت به آستان اهل بیت سهیم باشد
: امتیاز
|
مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
دلـم را بـه بـزم مـحـبـت کـشـیـدی دوبـاره مـرا پـای صحـبت کشیدی گــنـاه مـرا دیـدی و گـریـه کـردی عـزیزم بـمـیرم خـجـالـت کـشـیدی اگرچه یکی غـصهات را نخـورده تو جـای هتمه، آهِ حـسـرت کشیدی نـشد خـانـهام، خـیـمـهگـاه تو بـاشد ز نا اهـلیام، درد غـربت کـشیدی شـنـیدی که دلـتـنگ شهر حـسـیـنم لب تـشـنـهام را به تـربت کـشـیدی اگـر روضـه دارم دعـای تـو بوده اگر فـاطـمیام، تو زحـمت کشیدی سحر در کـنـار مـزارش نـشـسـتی به اینجا مـسـیـر زیـارت کـشـیـدی سـلام ای گـل پـرپـر خـانـه مـادر! چرا پوشیه روی صورت کشیدی؟ دم کـوچـه افـتـاده بـودی و گـفـتـی عـلی را چرا پـای بـیعـت کـشیدی اگرچه لگـد خوردی از حال رفتی کـنارش نـفـسهای راحـت کشیدی
: امتیاز
|
مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
ای مـرهـم شـرار جـگـر یابن فـاطـمه بر شـام تـارِ شیـعـه سحـر یابن فاطمه هر جمعه در هوای ظهور تو ماندهایم امـّا نـیـامـد از تـو خـبـر یابن فـاطـمـه حق را شکست داده سـپاهِ نفـاق و ظلم کی میرسد زمـان ظَـفـَر یا بن فاطـمه از دستِ ما مـقـیم بیابان شدی، ببخـش بـرگـرد بـین شـیـعه دگر یـابن فـاطمه در پشت درب خانه تو را میزند صدا با سـوز و آه و دیـدۀ تـر یا بن فـاطـمه بـیـن گـدازههـای درِ نـیـمـه ســوخـتـه بر سیـنهاش نشـسـته شرر یابن فاطمه روی ضـریحِ سـیـنـۀ او، مـیخ داغِ در از خود به جا نـهـاده اثـر یابن فـاطمه او شـد سـپـر بـرای عـلـی و بـرای او محسن شده ست همچو سپر یابن فاطمه بشکـسته است شاخۀ طـوبا و از برش روی زمین فـتـاده ثـمـر یـابن فـاطـمه با دست بسته خوانده تو را مرتضی بیا ای مـرهـم شـرار جـگـر یابن فـاطـمه
: امتیاز
|
مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
سخـت است پایان شب هجـران نباشی پـایــان رنـج کـهـنــۀ انـســان نـبـاشـی ای یـوسف گـم گـشـتۀ این شهـر تا کِی مردم بیـایـند و تو در کـنعـان نباشی؟! ما را به خـیر تو امـیدی هـست بـسیار شرّ میشود خیری که تو در آن نباشی نوح از نفَـس میافـتد و گم میکند راه طوفـان که راه افتاد، کـشتیبان نباشی حبس ابَـد خـواهـیم خـورد آقا، اگر که راه نـجـات مـا از این زنـدان نـبـاشـی خـورشـید نـاپـیـدای پـشت ابـر غـیـبت ایکاش میشد اینهـمه پـنهـان نبـاشی تنهـاییام را با تو قسمت کردم و بس! چـیزی نـدارم که تو در جریان نباشی یادش بخیر آن نـدبـۀ کافی که میگفت تا کی دوای درد بـیدرمـان نـبـاشی؟! میگفت این خـانه عـزیزم خانۀ توست حـیف است در مـهـدیّـۀ تهـران نباشی اصلاً غـلط گـفتم تو هستی، کور مائیم امکان ندارد گـوشهای مهـمـان نبـاشی امـکـان نـدارد روضۀ زهـرا بخـوانـند تـو گـرم ذکـر آه مــادر جـان نـبـاشـی حیّ علی خـیرالعـمَل میخـواند، زهرا در هر نمازش العَجل میخواند، زهرا
: امتیاز
|
مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
در دل اهلِ قـلم، انگـیـزۀ تـقـریر نیست قـصّۀ تـنهـایـی مـا قـابـل تحـریر نیست داغ دوری یا غم کوری، چه فرقی میکند؟! در دلِ قُرصِ زلیخا، ترسی از تقدیر نیست در مسیر عاشقی طعنه شنیدن، لازم است راه وصل دوست غیر از جادۀ تحقیر نیست آیـنه در آیـنه، آدیـنـههـا طـی میشـونـد عکسی از صبح ظهور تو در این تکثیر نیست آه؛ یعـنی سخـت دلـتـنـگـم برای دیـدنت نالۀ عُشّاق را بهتر از این تفسیر نیست از دل این گریهکردنها، تقرب میرسد خونِدل خوردن به قَصدِ قُرب، بیتأثیر نیست بینیازی در حقیقت چارۀ بیچارگیست هر کسی با فقر خود خو کرده، بیتدبیر نیست قهرِ تو تنها برای کُـشـتن ما کافی است ذبح ما را احتیاجی به دمِ شمشیر نیست با همین قـد خمم، بار غـمت را میکِشم تا بـبـیـنی نـوکـر آوارۀ تو، پـیـر نیـست تا خودت پاکم نکردی، خواهشاً خاکم نکن گرچه این آلودهدامن لایقِ تطهیر نیست زود میمـیرم اگر بین نجف دفـنم کـنـند مُردنی اینگونه هرگز دَر خورِ تأخیر نیست صحنِ حیدر صحنۀ دیدار ما با خالق است بی جهت روی لب زوّار او تکبیر نیست مادرت بار سفر بسته، بگو کِی میرسی؟! مادرت بار سفر بسته، نگو که دیر نیست! کاش میگفتند زهرا راحت از "دَر" دور شد کاش میگفتند با مسمارِ آن درگیر نیست
: امتیاز
|
استقبال از پیکر مطهر شهدای گمنام
به سیل اشک میشوئیم راه کارونها را هنوز از جبهه میآرند تابوت جوانها را امان از اینچنین سوزی که در داغ عزیزان است امان از اینچنین داغی که میبُرّد امانها را به دنبال جوان خوش قد و بالای خود بودیم غریبانه ولی بردیم با خود استخوانها را اگر دریا نمیگنجد به کوزه، با چه اعجازی میان چـفیه پـیچـیدند جسم پهـلوانها را؟ خبر دادند یوسفها به کنعان باز میگردند نـدانـسـتـیـم بـا تـابـوت میآرنـد آنها را به روی شانۀ لرزان مردم یک به یک رفتند خدا از شانۀ مردم نگیرد این تکانها را
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
جرعه جرعه غم چشید و ذرّه ذرّه آب شد آسـمـان شـرمـنده از قـدّ خم مهتاب شد گریهها میکرد تا اُمّت شود بیدار؛ حیف از صدای گریهاش اُمّت فقط بیخواب شد پشت در آمد بگوید، گوش عالم بشنود: «ارث دریا بود آنچه قسمت مرداب شد» بشکند دستی که پای شعله را اینجا کشاند باب را آتش کشید، آتش کشیدن باب شد حضرت صدّیقه از گستاخی مسمار نه از طـناب دور دستان عـلی بیتاب شد ما نمیدانیم، «نَعلُ السیف» میداند چرا «مرتضایم را نبر»، «فضه مرا دریاب» شد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب با مادرش حضرت زهرا سلاماللهعلیهما
انـگـار بـایـد غـصـه تـا آخـر بـمـاند چـشـمان زینب تا هـمیـشه تـر بمـاند یادت میآید که به من گفتی: عزیزم اصلاً نـبـایـد خـانه بـیمـادر بـمـاند؟ میمیرم از این غُـصه بابایم چگونه تنهـا بـدون تو در این سنـگـر بمـاند بس بود سیلی تا که تو از پـا بیـفـتی دیگر غـلاف و دود و میخِ دَر بماند وقتی نمیمانی! مگیر از ما رُخت را تا صـورتت در خاطـرم بهـتر بماند تو میروی و بغض سنگینی که باید یک عمر در این خانه با دختر بماند میترسم از ظهری که میگویی قرار است جسم حـسینت بین خون بیسر بماند دلـواپـسـم، آه از غـروبـی که بـبـیـنم بر خاک، بیانگشت و انگشتر بماند این شعر دیگر طاقـت غـم را ندارد انـدوهِ دسـتِ آتـش و مـعـجـر بمـانـد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
شب گـریههـای غـربت مـادر تمام شد زینب به گـریه گفت که دیگر تمام شد امـشب اذان گـریه بگـوید بگـو، بـلال سـلـمـان به آه گـفـت: ابـوذر! تـمام شد طفلان تشنه، هروله در اشک میکنند ایـام تــشـنـه کـامـی مــادر تــمــام شـد آنشب حسن شکست که آرامتر! حسین چـشم حـسـیـن گـفت: بـرادر! تـمام شد تا صبح با تو اُسـتن حـنـانه ضجـه زد محراب خون گریست كه منبر تمام شد زایـنـده است چـشـمۀ زهـرایی رسول بـاور مكـن که سـورۀ کـوثـر تـمام شد باور مكن كه فاطمه از دست رفته است باور مـکـن حـمـاسـۀ حـیـدر تـمـام شد زهـرا اگـر نـبـود حـدیـث کـسـا نـبـود زیـنـب نـبـود و واقـعـۀ کــربـلا نـبـود
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب با مادرش حضرت زهرا سلاماللهعلیهما
بمیرد زینبت مادر، چرا از درد مینالی؟! گذشته چند ماه اما کماکان ناخوش احوالی چنان گیسوی من احوال بازویت پریشان است نزن موی مرا شانه، ندارد هیچ اشکالی چه معنا دارد این که در جوانی قدکمان باشی؟! چه معنا دارد اصلا این علامات کهنسالی؟! شنیدم که شبانه رفتهای تا خانـۀ انـصار شنیدم که دلت خون شد از ایمانهای پوشالی طلوعت را مگیر اینقدر از شام سرای ما تمام روز میبندی چرا بر صورتت شالی؟ دو ماه و نیم دلـتنگِ لب خندان تو بودم شنیدم پیش اسما خنده کردی جای من خالی پَرَت سرخ و رُخِت زرد و تَبَت پائین نمیآید نمانده از جراحاتت برای دخترت حالی حسین آبی طلب کرد و پریشان گشت احوالم مزن بر سینهات با اینچنین وضعت پر و بالی تو خود در قتلگه رفتی به پشت در ولی مادر در این اوقات پایانی فقط در فکر گودالی الهی هیچ وقتی بر سر پیـراهـنی را که به زحمت بافتی اصلا نبینم هیچ جنجالی الهی سُمِّ مَرکب ها به دور از دلبرم باشد نبینم که شود جسمش ته گـودال پـامالی
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
مرا از لحظۀ پیـدایش عـالـم دعـا کردی همیشه هر کجا نام تو را بردم دعا کردی مسیح و حضرت موسی و ابراهیم مدیونت برای هاجر و آسیه و مـریم دعـا کردی جان را میتوانستی به نفرینی بسوزانی ولی در پاسخ بیمهری عـالَم دعا کردی در اثبات کریمیات همین یکجمله هم کافیست که آن همسایههای بی وفا را هم دعا کردی مُسلَّم شد برای اهل خانه رفـتـنی هـستی از آنجا که برای رفتنت یک دم دعا کردی
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
نـوری که هیچ مینگـرد مـاهـتـاب را میپـرورد بـه سـایـۀ خـود آفــتـاب را زهراست کوثری که به آیات روشنش آب حــیــات مـیدهــد امالـکــتــاب را هـمـسـایـۀ قـنـوتـش اگـر ما نـبـودهایـم خرج چه کرده آن نفس مستجاب را؟! زهرا که هست، غصۀ محشر برای چه! ای شیعه! دور کن ز خود این اضطراب را حـتی به قـیـمت پَـر کـاهی نمیخـرنـد بـیالـتـفـاتِ فــاطـمـه کــوهِ ثــواب را روزی که چشم اُمِّابیها به خواب رفت از چـشم بـوتـراب گرفـتـند خـواب را بانو! کجاست قبر تو؟ باید به گور بُرد این پـرسـش هـمیـشه بدونِ جـواب را
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
ای اشک! چارهای! غم کوثر نگفتنیست باران! ببار! روضه سراسر نگفتنیست با آنکه روضهخواندن ما با کنایه است امـا هـنوز روضـۀ مـادر نـگـفـتنیست تـاریخ شـرم دارد از آن روزهای تـلـخ آن روزهـای بعدِ پـیـمـبر نگـفـتـنیست جا مـانـده بین کـوچـه دلِ بیقـرارمـان امـا حـکـایتِ گـلِ پـرپـر نگـفـتـنـیست بـاران شوی اگر نـود و پنـج روز، باز حال غریب مادر و دخـتر نگـفـتنیست آنشب وصیـتـش به عـلی نـاتـمام مـاند باران گرفت؛ روضۀ آخر؛ نگفتنیست
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
خوشا دلی که قرار است بیقرار تو باشد که راه چـاره ندارد مگر دچار تو باشد سپردهام به دلم تا به گرد روی تو گردد که از تو نور بگیرد، که در مدار تو باشد تـنـم قـرار نـدارد مگـر بهپـای تو افـتـد سرم چه فـایده دارد مگـر نثـار تو باشد «در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم» خوشا به محتضری که در انتظار تو باشد چه سالخورده، چه کودک، بزرگ باشد و کوچک عزیز ماست هر آنکس که از تبار تو باشد از آن زمان که فروریخت حرمت تو، بنا شد که هر چه هست در این خاک، سوگوار تو باشد زمانه دشمن جان شد، بهار رفت و خزان شد و مرگ نیز بر آن شد که داغدار تو باشد تویی نشان خداوند بینشان و عجب نیست که بینشانهتـرین آسمان، مزار تو باشد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلاماللهعلیها قبل از شهادت
کوکـب روشن من! ای مه منظومۀ من! آه ای دخـتـرک خـسته و مـظلـومۀ من! مدتی میگـذرد خـواب نـداری بـنـشـین به روی پای خودت تاب نداری بنـشین از چه بَر دیدۀ من دیـدۀ خود دوختهای؟ تو چه دیدی به رخ من که چنین سوختهای؟! گرچه روز محن من شب یلدای شماست این کـبودی سنـد غـربت بابای شماست سعی کن غم به دلت اینهمه غالب نشود دخـترم چون تو کسی اُمِّ مـصائب نشود آنـقـدر داغ بـبـیـنـی کـه دلـت داغ شـود لالـههـای جـگـرت زینت هر بـاغ شود چهـرۀ غـرق به خـونی ز پدر میبـینی آه از آن لحظه که در تشت جگر میبینی دل شرر دارد و چـشمان ترم میسوزد تا تو را مینگرم من، جگـرم میسوزد شد سرشته غم و اندوه، به آب و گِل تو هـمـه فــریـاد بـرآرنـد امــان از دل تـو گـل یـاس چـمـنـم، ای گـل دردانـۀ من! گوش کن بر سخـنم، روشنی خـانۀ من! دل تو چون دل من همدم اندوه و بلاست پیش روی تو عزیزم سفر کربوبلاست باخـبر باش که من پـیـرهـنی دوخـتـهام پیـرهن که چه بگـویم، کـفـنی دوخـتهام گرچه در بین مـصیـبات و بـلا تنهـایی تو درآن وادی طف، نـائـبة الـزهـرایی روشنیبخش دلم! دل زغمت تاریک است دخترم گریه مکن! روز دهم نزدیک است صحبت از قتلگه و سینۀ افروخته است لب فروبند «وفایی» جگرم سوخته است
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
چند روزی میشود با بُغض صحبت میکنی روشنای خانهام! کم استـراحت میکنی با همان دستـی که بالا هم نـمیآید دگر روزیِ افلاک را هر صبح قسمت میکنی هم میان کـوچهها و هـم میان شـعـلهها با عـلی جای تمام شهـر بیعـت میکنی بیشتر از خود به فکر روزیِ همسایهای مثل بـارانی و بیمـنت محـبت میکـنی این منم از رو گرفتنهای تو دق میکنم این تویی در خانهات احساس غربت میکنی لاقل مرگ مرا هم از خدای خود بخواه نیمهشب وقتی که با معبود خلوت میکنی اسم این دیگر گدایی نیست وقتی سالهاست بیـشتر از حاجت سائل عـنایت میکنی روز محشر شعلهها وقتی مهیا میشوند مادرانه میرسی ما را شفاعت میکنی
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
"شب" زنده شد به برکت شبزندهداریات قـیمت گرفت "نـافـله" از همجـواریات در اشکهای اهلِ سحر، ذکرِ خیرِ توست حرف از قنوت وِتر، که شد یادگاریات از خـشتخـشتِ خانۀ تو نـور میچکـد "خورشید" تکّهایست از آئینهکاریات ای در تـنـورِ نـانِ شبت رزقِ آسـمـان! ای "هلاتیٰ" ستارهای از سفرهداریات! دستاس نیست، چرخِ فلک زیر دست توست ای گردش زمین و زمان خانهداریات! از غـصۀ دلت بگو ای داغِ سَربهمـُهر! از عــرش آمـدنـد پـی غــمگـســاریات هـمسایهات لـیاقـت اشک تو را نـداشت عـرشِ خـداست تـشـنـۀ ابـرِ بهـاریات از گـریههای دَمبهدَمت سبـز شد خزان نخل شکسته سرو شد از رودِ جاریات ای اشکِ «لا يـَـمـَسُّهُ إِلَّا الْمُـطَهَـّرُونَ» خونـابههای ریخـته از زخـم کاریات! تـیغ عـلی غـلاف نـشـد وقـت اخـتـلاف غرّید و خطبه شد به دَم ذوالفـقـاریات کوثر شدی که یکتنه لشکـرکشی کنی تکثیر شد در اشکِ عـلی بیشماریات وقف علیست، دار و نداری که هست و نیست ای رونـقِ طـوافِ نجـف بیمـزاریات
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
چند ماه است که رنگ غم و ماتم دارد خـنـدۀ فـاطـمـه را بیت عـلـی کم دارد تا که پا میشود از بستر خود، میافتد چونکه جز دیدۀ تارش، قد خم هم دارد آب شـد آب ولـی بـاز غــم حــیــدر را بر تـمـامـیِ غـم خــویـش مــقـدم دارد همۀ خانه بـهـم ریـخـته، یعـنی حـیـدر تا ابـد، روضه درین بیت مکـرّم دارد دردش انداخـتـه از فـایده مـرهـمها را شکوه از وضع بد فـاطمه، مرهم دارد هر که آمد به عیادت، دل زهرا خون شد بس که از مردم این شهر به دل غم دارد میشود گریه و حسرت همۀ روز و شبش محسنش را که در آغوش، مجسم دارد قول داده به حسینش که به جای کفنش جامـهای با پـر زخـمیش فـراهم دارد
: امتیاز
|
مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
شرمنـده کردی بار دیگر نوکرت را شـکـر خـدا دیـدم عـزای مـادرت را روزم سیه گـردد اگر از من بگـیرند خورشید لطفِ چشمِ ذرّه پـرورت را من لکـۀ نـنگ تـوأم، هر جا شنـیـدی نـام مـرا انـداخـتی پـائـیـن سـرت را از بس که هسـتم روسـیه حتی ندارم آقای من حکـم سـیـاهی لـشکـرت را ای آیــۀ امـن یــجـیـب بـیپــنــاهــان دریـاب این دلـدادگـان مضـطرت را آوارهام روضـه به روضه فـاطـمـیـه تا که ببـیـنم روی زهـرا منـظرت را ای وای از سـنـگـیـنـی بــار گـنـاهـم نشـنـیـدهام یک بار مـادر مـادرت را آقــا ســرِ مــادر چـه آورد آتــش در که سالها سـوزانده از پـا تا سرت را
: امتیاز
|
مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
خـبـر هـجـر تـو از مـأذنـه تـا مـیآیـد بوی اشک است که از سجدۀ ما میآید چِـقَـدَر آه کـشـیـدی، نـشـنـیـدیـم تـو را اشـک بـر گـونـۀ ایـن نـاشـنـوا میآیـد تا که پروانه پرش سوخت به عاشق فهماند وصـل دلـبـر فـقـط از راه فـنـا میآیـد مدعی نیست کسی که به تکامل برسد فـقـط از شـیـشـۀ کـم آب صـدا مـیآیـد خوش بهحالم که فقط ظرف مرا میشکند مـیـل لـیـلـیست اگـر گـاه بـلا مـیآیـد نه به چلّهست نه صحرا، اگر عاشق باشیم یار، خـود، سـرزده تا خـانۀ ما میآیـد یا اَبـانـا! فـقـط ایـنبار بـغـل کن ما را وا کن آغوش خودت را که گدا میآید در دل سختی و غم ذکر نجاتم زهراست حـال مـن با دم یـا فـاطـمـه جـا میآیـد بعد از آن ضربۀ سنگین لگد، آه، چه شد؟! پشت در جای عـلی، فضه چرا میآید
: امتیاز
|